نگاهی به دعوای ادبی «چه کسی شکسپیر را نوشت؟» به بهانهی انتشار اثری از بورخس در این باره.
خورخه لوئیس بورخس، این نویسندهی نابینای شیفتهی کتاب از همان سال ۱۳۴۵ که مرحوم میرعلایی اولین بار داستانی را از او ترجمه کرد برای کتابخوانهای ایرانی اسمی جذاب بوده و هست. هنوز هم انتشار کتابی از او یا دربارهی او میتواند اتفاقی در بازار کتاب ما باشد، چه برسد به انتشار همزمان دو کتاب. این اتفاقی است که در روزهای اخیر افتاده و بورخسخوانها را حسابی خوشحال کرده است. کتاب اول زندگینامهای است که آلبرتو مانگوئل (دیگر نویسندهی آرژانتینی) از چهار سال مصاحبتی که با بورخس داشته، نوشته و «با بورخس» (با تیتر فرعی «چگونه از چشمان یک نابینای چیرهدست نگاه کنیم؟») نام دارد. این کتاب ترجمهی کیوان باجغلی و محصول نشر ماهی است.
کتاب دوم اما از این هم هیجان انگیزتر است؛ کتابی کوچک با عنوان «معمای شکسپیر» ترجمهی امید روشنضمیر که انتشارات نیلا آن را چاپ کرده. این کتاب، که در اصل متن یک سخنرانی شکسپیر است به این ماجرای ادبی جنجالبرانگیز میپردازد که آیا واقعاً شکسپیر نویسندهی آن آثاری است که ما بانام آثار ویلیام شکسپیر میشناسیمشان؟ در مورد این موضوع تابهحال در زبان فارسی بحث زیادی نشده بود و تا آنجا که نگارنده به خاطر دارد، فقط در قسمتی از کتاب «کتاب من و دیگری» احمد اخوت به آن پرداختهشده بود و ازاینجهت موضوعی نو بهحساب میآید. برای همین ما هم رفتیم سراغ این ماجرا و ذکر دلایل موافقان و مخالفان نظریههای مختلف دراینباره. برخلاف تصورتان این سؤال ساده اصلاً جواب سادهای ندارد.
ماجرا از سال ۱۸۵۷ شروع شد؛ ۲۴۱ سال بعد از مرگ ویلیام شکسپیر. بانوی نویسندهای آمریکایی به نام دلیا بیکن کتابی منتشر کرد با اسم «تألیف شکسپیری» (Shakespearean Authorship). برای کتاب ناتانیل هاثورن، نویسندهی معروف (که در ایران «داغ ننگ» و «صورت زخمی بزرگ» از او ترجمهشده) مقدمه نوشته بود، بدون آنکه متن کتاب را بخواند. توی این کتاب نویسنده سعی کرده بود با نشان دادن مدارک و شواهد تاریخی مختلف، نشان بدهد که ویلیام شکسپیر واقعاً نویسندهی آن ۳۶ نمایشنامه، دو شعر بلند و ۱۵۴ غزل ۱۴ سطری نبوده و این همنام نویسنده، یعنی فرانسیس بیکن دانشمند است که آن آثار جادویی را نوشته است. انتشار این کتاب، غوغایی به پا کرد؛ غوغایی که هنوز هم ادامه دارد.
+- ماجرا از چه قرار است؟
کسانی که در نویسندگی شکسپیر شک کردهاند، برای خودشان دلایلی دارند. آنها ابهاماتی در زندگی و آثار شکسپیر پیداکردهاند که بعضیهایشان انصافاً خیلی جای گیر دارد. این ابهامات بخشیاش از زندگینامههای مختصری که از شکسپیر بهجامانده (و به قول بورخس تمامش را میشود روی یک برگ کاغذ نوشت) شروع میشود و تا بررسی دقیق و خط به خط نمایشنامههای شکسپیر پیش میرود؛ مثلاً ما از قول بن جانسون، دوست و رقیب شکسپیر در نمایشنامهنویسی میخوانیم که «او کمی زبان لاتین میدانست و کمتر از آن یونانی سرش میشد». بعد در نمایشنامههای شکسپیر شاهد به کار بردن زبانهای یونانی و لاتین هستیم. آنوقت است که علامت سؤال پیش میآید. برای جواب این سؤال، تلاشهای زیادی شده. شکسپیر دوستها توجیهاتی پیداکردهاند و منتقدان شکسپیر هم سراغ راهحلهای دیگری رفتهاند: اینکه کسی یا کسانی غیر از شکسپیر این آثار را نوشتهاند و آنها را به نام او (که یا وجود خارجی نداشته یا اگر هم داشته، صرفاً بازیگری در تئاتر لندن بوده) منتشر کردهاند.
+- حرف حساب منتقدان چی است؟
در زندگی و آثار شکسپیر چند ابهام وجود دارد؛ این ابهامها هرکدام بهتنهایی ممکن است برای نویسندهی دیگری هم باشد اما اینکه همهشان یکجا در مورد یک نفر دیدهشده باشد، خیلی نادر و عجیب است.
ایراد اول این است که دربارهی ویلیام شکسپیر اهل استراتفورد ـ آوِن اطلاعات زندگینامهای بسیار کمی در دست است. ما محل تولد او را میدانیم، اینکه در ۲۸ نوامبر ۱۵۸۲ با زنی که هشت سال بزرگتر از خودش بوده (آن هاتاوی) ازدواجکرده، سه دختر داشته که آخریها دوقلو بودهاند. در دفاتر سال ۱۵۹۳ تماشاخانهی لندن، اسم او را بهعنوان بازیگر میبینیم و بالاخره وصیتنامه ای که در مارس ۱۶۱۶ در استراتفورد ـ آوِن نوشتهشده و نشان می دهد او در اواخر عمر به زادگاهش برگشته.
جز یک اشاره توسط بن جانسون، شاعر و درامنویس معاصرش چیزی دربارهی او نوشتهنشده. جز یک نامه که دوست درامنویس دیگرش، کریستوفر مارلو به او نوشته هیچکس هیچ جایی خطابش نکرده و هیچ تشییعجنازهی بزرگی (برخلاف آنچه برای سایر معاصرانش، بن جانسون، فرانسیس بیکن دانشمند و دیگران برگزارشده) در کار نبوده. آیا اینهمه بیتوجهی به خالق بهترین آثار تمام تاریخ ادبیات ِیک ملت قابل توجیه است؟ (در تاریخ ادبیات خودمان، باباطاهر همینطور است. بهجز اشارهای که مؤلف تاریخ «راحت الصدور» در ضمن وقایع سال ۴۴۷ و سفر طغرل سلجوقی به همدان دارد، هیچ زندگینامهای از او در دست نیست. آنجا هم نوشتهشده که وقتی طغرل به نزدیک همدان رسید، سه پیر روی تپهای بودند؛ یکیشان باباطاهر که «پارهای شیفته بود». باباطاهر از طغرل میپرسد: «ای ترک! با خلق خدا چه خواهی کرد؟» و طغرل به گریه میافتد. همین.)
ایراد دومی که منتقدان میگیرند، این است که شکسپیر خودش هم هیچ توجهی به آثارش نکرده است. از ۳۶ نمایشنامهی شکسپیر، ۱۸ تایش بعد از مرگ شکسپیر و در چاپ مجموعه کارهایش در ۱۶۲۳ برای اولین بار منتشر شد. بااینحال خود شکسپیر، در وصیتنامه اش که فهرست دقیقی از اموال را در آنها ارائه کرده، به این ۱۸ اثر و حتی به ۱۸ اثر قبلی کوچکترین اشارهای نکرده است. در وصیتنامه ی شکسپیر، حتی تکلیف کاسههای آشپزخانه هم مشخصشده و به قول مارک تواین «اگر شکسپیر صاحب یک سگ بود، حتماً به آنهم در وصیتنامه اش اشاره میکرد» اما در این سند دقیق، خبری از هیچ نمایشنامهای نیست. (در تاریخ ادبیات خودمان، مورد خیام همینطور است که در ۱۱ رسالهای که از او بهجامانده هیچ اشارهای به رباعیاتش نکرده و تازه ۹۰ سال بعد از مرگش است که یک نویسنده در کتابش میگوید «به قول خیام» و یک رباعی از او نقل میکند.)
یک ایراد دیگر به میزان سواد شکسپیر برمیگردد. طبق اطلاعات موجود، شکسپیر هیچ تحصیلات رسمی نداشته. بن جانسون میگوید یونانی و لاتین هم بهزحمت بلد بوده. نوهی دختری او که در زمان مرگ شکسپیر هشت ساله بوده هم هرگز به مدرسه نرفت و نمیتوانست خط شوهرش را از دستخطهای دیگر تشخیص بدهد. «هر نوشتهای که میدید، فکر میکرد نوشتهای متعلق به پدربزرگش است». آنوقت همین ویلیام شکسپیر، بزرگترین دایرهی واژگانی را در بین تمام نویسندگان انگلیسیزبان دارد. کل آثار آگاتا کریستی با ۲۸۶۰ کلمه نوشتهشده، چارلز دیکنز کلاً از ۵۷۰۰ کلمه استفاده کرده، کتاب مقدس (عهد عتیق) هر چه میگوید با ۵۶۴۲ واژه است، جان میلتون ۸۰۰۰ کلمه دارد و شکسپیر ۱۵۰۰۰ واژه را بهکاربرده. (در تاریخ ادبیات خودمان، مورد عطار همینطور است که چنان دایرهی واژگانی وسیعی دارد که تعداد زیادی از مثنویهای مجهول المولف را به او نسبت دادهاند.)
و بالاخره میرسیم به ابهام چهارم. حتی اگر توانایی شکسپیر در به کارگیری زبان (باوجود نداشتن تحصیلات رسمی) را باور کنیم، این نکته را باید چهکار کنیم که در آثار شکسپیر علوم مختلفی بهکاررفته که میزان استفاده از برخی علوم را «در حد فوق تخصص» توصیف کردهاند. جان میچل ـ یکی از پژوهشگران مساله ی شکسپیر ـ فهرست این علوم را به این شرح ارائه کرده است:
- حقوق و اصطلاحات حقوقی معاصر و تاریخی
- فلسفه، چه فلسفهی یونان باستان و چه فلسفهی رنسانس
- ادبیات و زبانهای لاتین، یونانی، فرانسوی و اسپانیولی
- شناخت تخصصی کتاب مقدس
- موسیقی و اصطلاحات موسیقایی
- ریاضیات
- ستارهشناسی و نجوم
- پزشکی و روانشناسی
- تاریخ انگلستان، فرانسه و دانمارک
- شناخت علائم و نقشهای روی پرچمها، سپرها، نشانهای نظامی و نشانهای خانوادههای معروف اروپا
- آدابورسوم دربار
- شیوههای شکار، ورزش و پرورش عقاب توسط اشراف
- جغرافیای ایتالیا
- گیاهشناسی و طراحی باغهای منظم
- نقاشی و مجسمهسازی
- زندگی نظامی
- کشتیرانی و دریانوردی
- چاپ کتاب
- اصطلاحات تخصصی دانشگاه کمبریج
- خواندن نشانههای رمزی و پلیس مخفی
+- مدافعان شکسپیر چه جوابی می دهند؟
مدافعان شکسپیر تقریباً تمام این موارد را قابل توضیح میدانند. مثلاً در پاسخ به اینکه چرا زندگینامهی درستوحسابی از او در کار نیست، میگویند که چون در آن دوره نوع ادبی برتر، شعر حماسی بوده (مثل الان که رمان است) بنابراین طبیعی است که به یک درامنویس چندان اهمیتی داده نشود. الان هم به فیلمنامه نویس مثلاً به اندازهی یک کارگردان اهمیت داده نمیشود.
یا اینکه کسی از واژگان تخصصی علوم زیادی استفاده کند با اینکه کسی شناخت واقعی در تمام آن علوم داشته باشد، دو چیز متفاوت است. نمونههای فراوان دیگری هم در تاریخ ادبیات ما هست. مثلاً ژول ورن در رمانهایش از فیزیک، دینامیک، شیمی، آناتومی، پزشکی و بسیاری علوم دیگر استفاده کرده است. آیا او هم متخصص تمام این علوم بوده؟
دلیل بیاهمیتی شکسپیر به آثارش را هم اینطور توجیه میکنند که برای مردی به خلاقیت او که «توی سرش کارخانهی ضرب کلمه داشت»، نوشتن نمایشنامه و سرودن شعر سادهترین کارها بود. پس طبیعی است که او حساسیت یک تازهکار را به آثارش نداشته باشد.
+- دیگران چه میگویند؟
بهجز شکسپیردوستها، کسانی هم هستند که جوابهای دیگری برای حل ابهامها دارند. این جوابها ناظر بر این است که خود شکسپیر آن نمایشنامهها را ننوشته و کار، کار افراد دیگری است. هویت این فرد از جوابهای عجیبوغریبی مثل یک عرب به اسم «شیخ زبیر» (Sheikh Zubair) تا جوابهای معقول تری مثل گروهی از نویسندگان متفاوت است. دلایلی هم هرکدام برای اثبات نظر خودشان رو کردهاند به همین اندازه متفاوت است. بااینحال، از بین همهی این تحقیقات و جوابهای مختلف، سه عقیده رایجتر است. خلاصهی دلایل این سه گروه را در جدول پایین میبینید.
+- چه کسی نمایشنامهها را نوشته؟
- بیکینی ها: سر فرانسیس بیکین، دانشمند معروف و «بزرگترین علامهای که جهان به خود دیده»
- مارلویی ها: کریستوفر مارلو، نمایشنامهنویس معروف و دوست ویلیام شکسپیر
- آکسفوردیها : اِرل هفدهم آکسفورد، ادوارد دِوِر، «اشرافزاده بافرهنگ»
- استراتفوردی ها: معلوم است، ویلیام شکسپیر، نابغه اهل استراتفورد-آوِن
+- چه کسی شعرهای شکسپیر را نوشته؟
- بیکینی ها: بازهم فرانسیس بیکین. شکسپیر فقط شعری را که روی سنگقبرش نوشتهشده خودش گفته
- مارلویی ها: ویلیام شکسپیر البته استعداد شاعرانه داشت اما استعداد خلق آن نمایشنامههای شاهکار را نداشت
- آکسفوردیها: معلوم نیست. شاید ارل آکسفورد، شاید کسانی دیگر
- استراتفوردی ها: واقعاً از نویسنده بزرگترین تراژدیها و کمدیها بعید است شعر بگوید؟
+- اصلاً شکسپیر وجود خارجی داشته؟
- بیکینی ها: بله، بوده و در تئاتر لندن بازیگر بوده و طبق قراردادی، بیکین آثارش را بانام او منتشر میکرده
- مارلویی ها: بله، او وجود داشته و رفیق مارلو هم بوده و فقط وقتی مارلو مجبور به زندگی مخفی شد، اجازه داد آثارش به اسم او منتشر شود
- آکسفوردیها: نه، کسی به این اسم وجود نداشته و «ویلیام شکسپیر» فقط اسم مستعار ارل آکسفورد بوده
- استراتفوردی ها: پس چی؟ اگر او نبود، چه کسی آن نمایشنامههای شاهکار را نوشته؟
+- حرف حسابشان چیست؟
- بیکینی ها: ۳۶ نمایشنامه و حداقل دو شعر بلندی را که به اسم شکسپیر وجود دارد درواقع فرانسیس بیکین نوشته است. منتها چون برای یک دانشمند، دولتمرد و فیلسوف مایه شرمساری بود که درام به اسم خودش منتشر کند، پس آنها را به اسم شکسپیر نوشت
- مارلویی ها: مارلو برخلاف آنچه مورخان نوشتهاند در یک درگیری در ۱۵۹۳ کشته نشد بلکه او خودش قاتل بود و مجبور شد فرار کند. او در دوره زندگی مخفیاش آثاری نوشت که آنها را به شکسپیر داد تا اجرایشان کند. اینکه شکسپیر در پنج سال آخر عمر هیچ نمایشنامهای ننوشته هم به خاطر این است که مارلو در آن زمان دیگر واقعاً مرده بود
- آکسفوردیها: در آن زمان برای اشرافزادههای انگلیسی پرداختن به امور پستی مانند ادبیات چندان اعتباری محسوب نمیشد. سر فیلیپ سیدنی، سر والتر رالی، سر ادوراد دییر هم آثاری نوشتند که به اسم مستعار منتشرشده. ارل آکسفورد هم آثارش را بانام مستعار شکسپیر نوشت
- استراتفوردی ها: شکسپیر، در جستوجوی تغییر به لندن آمد و در «تماشاخانه» مشغول به کار شد. آنجا خودش هم نمایشنامههایی نوشت که باوجود حیرت دیگران به نظر خودش چندان مهم نبودند، «چراکه او یک نابغه بود» ؛ روزی خسته شد و به زادگاهش استراتفورد-آون برگشت، به همین سادگی.
+- دلایل و شواهدی هم دارند؟
- بیکینی ها: در آثار شکسپیر آنقدر علوم مختلفی پیدا میشود که امکان ندارد کسی جز یک دانشمند بزرگ نوشته باشدشان
- مارلویی ها: در سه نمایشنامهای هم که به نام خود مارلو نوشتهشده، عباراتی هست که در آثار شکسپیر تکرار شده
- آکسفوردیها: در آثار شکسپیر پادشاهان، ملکهها، شوالیهها و درباریها با چنان هنرمندیای توصیفشدهاند که خلقشان به مردی از طبقه پا یین اجتماع نمیخورد
- استراتفوردی ها: قاعدتاً اگر بیکین یا مارلو یا هر کس دیگری استعدادی بهاندازه شکسپیر داشت، آن را در آثاری که به نام خودش است، خرج میکرد
+- دلیل نادرستی نظر بقیه چی هست؟
- بیکینی ها: نظریههای دیگر توجیهی برای آشنایی تخصصی نویسنده این آثار با آن حجم از علوم به دست نمی دهند
- مارلویی ها: این نمایشنامهها چنان شاهکارهایی هستند که جز یک درامنویس مسلط کسی نمیتوانسته آنها را خلق کند
- آکسفوردیها: سبک آثار شکسپیر با تمام معاصرانش متفاوت است. مثلاً مارلو فقط به شخصیت اول بها می دهد اما در آثار شکسپیر تمام کاراکترها – حتی فرعیترین ها – به یک اندازه ارزشدارند
- استراتفوردی ها: همینکه تا ۲۰۰ سال بعد از مرگ شکسپیر کسی ادعای مالکیت روی آثار او نداشته بزرگترین دلیل برای نادرستی نظر بقیه است
+- چه کسانی طرفدار این نظر هستند؟
- بیکینی ها: مارک تواین
- مارلویی ها: چارلز دیکنز
- آکسفوردیها: والت ویتمن – زیگموند فروید – چارلی چاپلین – اورسن ولز
- استراتفوردی ها: برنارد شاو – ویل دورانت – خورخه لوئیس بورخس
+- یک مرد، شش امضا
یکی از ابهامهایی که منکران نویسندگی شکسپیر زیاد به آن استناد میکنند، تناقضهایی است که در اسناد بهجامانده از شکسپیر دیده میشود. در دفاتر اداری انگلستان عهد ملکه الیزابت، شش امضا از شکسپیر وجود دارد که تمامشان باهم متفاوت هستند و هیچ کدامشان هم به دستخط مردی که سروکارش با نوشتن بوده نمیخورد:
۱- تاریخ اولین امضا ۱۲ ژوئن ۱۶۱۲ است. شکسپیر بهعنوان مطلع به دادگاهی در لندن احضار شده است. او پایین برگهی شهادتش را اینطور امضا کرده:
۲- دومین امضا برای ۱۰ مارس ۱۶۱۳ است و مربوط به خرید ملکی در ناحیهی به لک فریار لندن؛
۳- سومین امضا برای تاریخ ۱۱ مارس ۱۶۱۳ و مربوط به اجارهی همان ملک بالا؛
۴ تا ۶- سه امضای بعدی هر سه متعلق است به وصیتنامه ی شکسپیر که هرکدام زیر یکی از سه صفحهی وصیتنامه امضاشده است. وصیتنامه تاریخ ۲۵ مارس ۱۶۱۶ دارد (شکسپیر ۲۳ آوریل همان سال فوت کرده) و احتمالاً آشفتگی زیاد امضاها به علت مریضی و ناتوانی مردی است که ماه آخر عمرش را میگذراند. آنچه که در امضاها، با توجه به قسمتهای سالم مانده، خوانده میشود، اینهاست:
شاید فکر کنید این امضاهای متفاوت و بدخط، به خاطر این است که در آن موقع امضا بهاندازه امروز ارزش و رواج نداشته. باید امضای پختهی فرانسیس دریک، دزد دریایی معروف را که معاصر شکسپیر بود، ببینید:
عجیب است، نه؟ قضاوت با شماست!
منم مطمئنم شکسپیر نمیتونسته اونقدر استعداد و سواد داشته باشه که این آثارو خلق کنه و در کنارش نمایش همبازی کنه مطمئنا کسی بوده که نمیخواسته آثارش به اسم اون چاپ بشه و اونارو بنام بازیگر محلی شکسپیر چاپ میکرده تا اون بازی کنه
در اون زمان و حتی الان در برخی مناطق اروپا نوشتن اسم به تنهایی خودش امضا به حساب میاد حالا با هر شکل و شیوه شما با اسم خودتون امضا یکنید نه دیگران
عکس های آخر اشتباس
نویسنده آثار بیکن بوده است
خیلی ممنون بابت نظرتون smile عکسها تصحیح شدن wink