«همه ما روزی از این دنیا میرویم.» این جملهای است که تا به حال بارها و بارها شنیدهایم اما بعضی مرگهایی که در طول تاریخ جهان اتفاق افتاده است، آنقدر عجیب و منحصر به فرد هستند که این افراد را در تاریخ به شهرت رساندهاند.
10- بوسه بر ماه
لی پو یکی از دو شاعر بسیار بزرگ قدیمی چین بود. او شاعری رمانتیک و خیالباف بود. ژاپنیها میگویند او عادت داشت تا هر شب در خیابانها و در کنار رود یانگ تسه قدم بزند. یک شب که آسمان صاف و مهتابی بود، لی پو تصمیم گرفت با قایقی از رود یانگ تسه عبور کند تا شاید ایدهای جدید برای شعرهایش به ذهنش برسد که ناگهان عکس ماه را در میان آبهای رودخانه دید. او آنقدر شیفته زیبایی و نور ماه شد که خواست آن را در آغوش گرفته و ببوسد. تا لی پو به سمت آب خم شد به داخل آب سقوط کرده و چون شناگر ماهری در آن موقع شب آنجا نبود که او را نجات دهد او در آب خفه شد.
9- ریش پر دردسر
هانس استاینینگر استرالیایی به خاطر داشتن ریش بلند ۱.۴ متری و مرگ به خاطر آن شهرت جهانی دارد. در سال ۱۵۶۷ آتش بزرگی در شهری که او در آن زندگی میکرد شروع شد. هانس فراموش کرد تا قبل از آنکه برای خاموش کردن آتش، به کمک مردم برود، ریشهایش را جمع کند برای همین در جریان کمک کردن به افرادی که گرفتار آتش شده بودند، ناگهان ریشهای هانس زیر پایش گیر کرد و باعث شد تا تعادلش بر هم خورده و به شدت با زمین برخورد کند وگردنش بشکند. بله او به همین سادگی جانش را از دست داد.
8- مرگ به خاطر پرخوری
آدولف فردریک، پادشاه خونخوار و مقتدر سوئدی که علاقه بسیار زیادی به خوردن و آشامیدن داشت، در یکی از شبهای سال ۱۷۷۱، برای شام به آشپز خود خاویار، خرچنگ، سالاد کلم و شاه ماهی دودی سفارش داد که همه آنها را همراه نوشیدنی فراوان نوش جان کرد اما هرگز فکر نمیکرد که پرخوری تا چه حد ممکن است خطرناک باشد. بعد از خوردن آن همه غذا، او تقاضای سلما – دسر مورد علاقهاش- را کرد که بعد از خوردن آن ناگهان احساس خفگی و شکم درد شدیدی کرده و قبل از آنکه پزشک دربار بتواند کاری بکند جان باخت. امروزه داستان پادشاه خونخوار در کتابهای مدرسهای سوئد به عنوان پادشاهی که از خوردن زیاد مرد، نقل میشود.
7- مرگ با پوست پرتقال
بابی لیچ در سال ۱۹۱۱ دومین نفری بود که توانست توسط قایقی شبیه بشکه به سلامت از آبشار نیاگارا عبور کند و به همین دلیل به شهرت رسید. این کار او درست در زمانی بود که بسیاری از کسانی که برای عبور از نیاگارا تلاش کرده بودند هرگز بازنگشتند و به همین خاطر لقب «بابی جسور» به او داده شده بود. اما همین بابی جسور و البته خوششانس که توانسته بود از پرخطرترین آبشار دنیا به سلامت بگذرد، روزی هنگام عبور از یک خیابان در نیوزلند، ناگهان پایش را روی یک پوست پرتقال گذاشته و لیز خورد. پای بابی آنقدر بد شکست که پزشکان مجبور شدند آن را قطع کنند اما این پایان بدشانسی بابی نبود. او چند روز بعد در اثر قانقاریایی که به خاطر زخم پایش ایجاد شده بود درگذشت.
6- مرد پرنده
در سال ۱۹۱۱ فرانس رایشلت- خیاط فرانسویای که در آرزوی پرواز، هر روز وسیله جدیدی را اختراع میکرد و هر بار با شکست مواجه میشد- به فکر دوخت پالتویی به سبک بال پرندگان افتاد تا با آن پرواز کند. او پالتو را دوخت و برای آزمایش آن به بالای برج ایفل رفت تا پرواز خود را از آنجا آغاز کند. ابتدا قرار بود او یک آدمک را با این پالتو پرواز دهد اما در لحظه آخر تصمیمش عوض شده و خودش پرواز کرد و به جای آسمان مستقیم به سمت زمین سقوط کرده و در دم جان سپرد.
5- مرگ جانسخت
گریگوری راسپوتین یکی از مبلغان دینی روسی بود که ادعا میشود توانست با دعا و نیایش، فرزند نیکلای دوم را که تمام پزشکان از درمان او ناامید شده بودند، شفا دهد و به همین خاطر در دربار شاه جایگاه خاصی پیدا کرد. مخالفان درصدد کشتن او برآمدند و برای این منظور ابتدا از پشت سر تیری به او شلیک کردند اما چون اثری نداشت سه بار دیگر به او شلیک کردند و او همچنان زنده بود. سپس با چماقی بزرگ بر سر او کوبیدند اما باز هم او زنده بود و در آخر به پای او سنگی بزرگ بسته و در رودخانه یخی نوا اندختند و به این ترتیب او بر اثر خفگی و سرما جان خود را از دست داد.
4- مرگ در میان زبالهها
جمعآوری وسایل کهنه و شکسته از خیابانها، تنها سرگرمی برادران کولیر- لانگلی و هومر – بود. اما همیشه سارقان که فکر میکردند آنها عتیقه بسیاری در خانه دارند به آنها دستبرد میزدند و به همین دلیل برادران کولیر دورتا دور خانه تله کار گذاشتند. در سال ۱۹۷۳ هومر بینایی خود را از دست داد. در سال ۱۹۷۴ پلیس به دلیل شکایت مردم از بوی تعفن، در خانه برادران کولیر را شکسته و وارد شد و پس از بیرون آوردن چند تن زباله ازخانه آنها، جسد هومر را در خانه در حالی پیدا کرد که بر اثر گرسنگی و تشنگی جان باخته بود. پس از جستوجوی بیشتر، جسد لانگلی سه متر آن طرفتر پیدا شد؛ در حالی که در یکی از تلههایی که خودش ساخته بودگیر افتاده بود. او در حالی به استقبال مرگ رفته بود که سینی غذای هومر در دستش بود.
3- روبات قاتل
رابرت ویلیام اولین شخصی بود که توسط روباتی که به دست خودش ساخته بود کشته شد. در ۲۵ ژانویه ۱۹۷۹ ویلیام با کمک گروه فورد، موتور روباتی ساخت. یک روز که او به تنهایی مشغول کار روی آن بود ناگهان روبات روشن شده و به خاطر نقصی که در سیستم هوشمندش به وجود آمده بود، ناگهان به صورت عجیبی شروع به حرکت کرد. ویلیام به این سو و آن سو میدوید تا از دست روبات فرار کرده یا آن را خاموش کند اما روبات ضربهای را به دست ویلیام وارد کرد و باعث خونریزی شدید در دست او شد. ویلیام همچنان درد میکشید و به دنبال راهی برای غیرفعال کردن روبات بود که با وارد شدن ضربه محکم بعدی به سرش، جان خود را از دست داد.
2- کشتن کاکتوسها
تیراندازی به کاکتوسها یکی از سرگرمیهای دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی در آمریکا بود. در سال ۱۹۸۲ دیوید گراندمن ۲۷ ساله اهل آریزونا، با تیراندازی به درختان کاکتوس توسط یکی از آنها کشته شد. ماجرا از آنجا شروع شد که دیوید همراه دوستش مشغول هدفگیری درختان کاکتوس بودند. او چندین بار به طور متوالی به درخت شلیک کرد که ناگهان یکی از شاخههای دو متری کاکتوس که تحمل کمتری داشت از انتها کنده شده و روی سر دیوید افتاد. به خاطر جراحات شدید تیغها و همچنین ضربهای که بر اثر افتادن این شاخه دو متری بر سر و گردن دیوید وارد شد، او در دم جان سپرد.
1- خواهران برقی
در سال ۱۹۹۱ یوکت پائن ۵۷ ساله در حال قدم زدن و سرکشی به زمینها و گاوهایش بود که ناگهان روی زمینی گلی پا گذاشت و لیز خورد؛ اما این پایان ماجرا نبود، زن بختبرگشته درست روی سیم برقی افتاد که زیر گل و لای باغ پنهان شده بود. سیم بریده شده بود و او بر اثر برق گرفتگی جان خود را از دست داد. پس از گذشت چند روز از خاکسپاری یوکت، خواهر ۵۲ ساله او به باغ خواهرش رفته و برای جواب دادن به سوال همسایهها درمورد چگونگی مرگ یوکت خواست صحنه را دوباره بازسازی کند که او هم لیز خورد و به وسیله همان سیم دچار برق گرفتگی شده و از دنیا رفت!
شماره ۱۰ یه مرگ عادی بود چیز عجیبی نداشت
سلام خسته نباشید یک مطلب بود اگه اشتباه نکنم از خجالت مردن بود هر چقدر سرچ میکنم نمیاد میشه اسم صفحه شو برام معرفی کنید؟
از مطالب روز مره شما واقعا لذت بردم smile
ما یه فامیل داشتیم خدابیامرزکه تازه۴۰روزه فوت شده کپسول پرمیکرد یکمم بی احتیاطی میکرد درحالی که داشت کپسول پر میکرد سیگارم میکشید یه روز داشت کپسول پر میکرد کپسول نشت داشت فندکو روشن کرد کپسول آتیش گرفت آتیشو فوت کرد رو اونیکی کپسولا خواست فرار کنه پاش به طناب بچش گیر کرد افتاد سقف افتاد روش هنوز زنده بود بر اثر گرمای زیاد جان باخت
یا خدا neutral :mindblown-alt:
در هر صورت خدا رحمتش کنه
خوب بود