بیایید با هم در زمان سفر کنیم و به بیش از ۱ قرن پیش برویم. جایی که افراد و خدمه کشتی ماری سلست به طرز اسرارآمیزی ناپدید شدند. با ما همراه باشید.
در سال ۱۸۶۱
کشتی باری دی گراتیا در مسیر خود از نیویورک به جبل الطارق با کشتی دو دکله عجیبی مواجه شد که مسیر آن ثابت نبود. مثل آن بود که ناخدایی مست کشتی را هدایت میکرد. وقتی باد میوزید کشتی به هر سو منحرف میشد.
ناخدای دی گراتیا هیچکس را بر عرشه آن کشتی ندید چند علامت فرستاد اما پاسخی نشنید.
کشتی نزدیکتر شد. قایقی به آب انداخته شد. ناخدا و معاون دوم بهطرف کشتی عجیب پارو کشیدند. نزدیکتر شدند. نام کشتی بر بدنه آن خوانده میشد ماری سلست. ناخدا و همراهان به عرشه آن پا نهادند. ساعت سه بعد از ظهر ۵ دسامبر ۱۸۷۲ بود.
آنچه در آنجا یافتند آغاز معمایی شد که اکنون بیش از یک قرن از آغاز آن میگذرد. آنها هیچکس را ندیدند. کشتی را جستجو کردند اما خالی بود. ماری سلست بر آتلانتیک پهناور به تنهایی شناور بود.
+- ماری سلست سرگردان در دریا
کشتی در وضعیتی مطلوب بود. بادبانها و عرشه و بدنه همه سالم بودند. محموله آن بشکههای الکل دست نخورده در سر جای خود قرار داشت. مقدار زیادی مواد غذایی و آب در کشتی قرار داشت. در خوابگاه ملوانان لباسها خشک و منظم بر روی هم چیده شده بود. چند تیغ صورت تراشی زنگ نزده بر میزی قرار داشت و باقیمانده غذایی بر روی آتشی که خاموش شده بود گذاشته بودند. مقداری پوره و یک تخم مرغ عسلی شکسته بر سر میز بود. کنار بشقاب دیگر یک شیشه سر باز شربت سینه بود که چوب پنبه آن را در کنارش گذاشته بودند.
طرف دیگر چرخ خیاطی کوچکی قرار داشت و لباس بچه گانه ای زیر آن بود همان دور و بر قوطی روغن انگشتانه و خرده پارچه ریخته شده بود و در روی دیوار مجموعهای کتاب در کتابخانهای بود. خلاصه مثل آن بود که تمام سرنشینان کشتی بی مقدمه و ناگهانی تصمیم به ترک کشتی گرفته بودند. از زمان واقعه مدت زیادی نمیگذشت زیرا غذا فاسد نشده و اشیا فلزی زنگ نزده بودند. اتاق معاون هم دست نخورده بود. بر روی میز، کاغذی قرار داشت که بر روی آن محاسبات، نیمه تمام رها شده بود. سکههای طلا جواهرات و پول در گاو صندوق کشتی سر جایش بود. فقط زمان سنج ناپدید شده بود.
ناخدای دی گراتیا احتمال وقوع شورش را مطرح کرد اما چرا تمام خدمه کشتی فرار کرده بودند و قایق نجات سر جای خود قرار داشت؟ آنها میبایست یا سوار کشتی دیگری شده باشند و یا از عرشه به دریا پریده باشند. ناخدا و معاون دی گراتیا سر نخی پیدا کردند. در یکی از کابینها شمشیری قرار داشت که بر روی آن لکههایی شبیه خون دیده میشد اگر چه بعدها در این باره تردید پیدا شد. از اینکه لکهها بر عرشه -جایی که به نظر میآمد با تبر شکسته شده باشد- نیز به چشم میخورد. تکهای چوب به طول ۶ فوت و عرض یک اینچ از عرشه بریده شده بود. معلوم نبود که این کار برای چه صورت گرفته.
وقتی دفتر ثبت وقایع، بررسی شد معلوم گردید آخرین بار دو روز قبل مطلبی در آن نوشته شده است، حدود ۴۰۰ مایلی محلی که کشتی پیدا شده بود. اگر کشتی بعد از نوشتن این مطلب بلافاصله گم شده بود میبایست روزها بدون ناخدا و خدمه در دریا سرگردان مانده باشد. اما به نظر نمیرسید که چنین باشد. بادبانهای ماری سلست بر افراشته شده بود. کشتی درست در مسیر وزش باد پیش میرفت. دی گراتیا هم در همان مسیر در پشت آن در حرکت بود. اما دی گراتیا در طول این مسیر ۴۰۰ مایلی توسط ناخدایی هدایت شده بود. به نظر ناممکن میآمد ماری سلست خود به خود این مسیر را پیموده باشد. کسی کشتی را هدایت کرده بود. اما چه کسی؟
تحقیقات اداره دریاداری جبل الطارق چیزی را معلوم نکرد. معلوم شد ماری سلست از نیویورک با ۲۰۶ تن الکل حرکت کرده بود. هم چنین به غیر از زمان سنج، زاویه یاب و اسناد مربوط به کالای موجود در کشتی نیز ناپدید شده بود. اثری از ناخدا و همسر و دو دختر کوچکش و دو نفر خدمه کشتی نیز هیچگاه پیدا نشد.
توضیحی که بعدها مقامات انگلیسی و آمریکایی ارائه دادند چنین بود: ملوانان خود را با الکل مست کردهاند بعد ناخدا و خانوادهاش را به قتل رسانده و فرار کردهاند. اگر چه توضیح قانع کنندهای نبود زیرا هیچ اثری از کشمکش دیده نمیشد و مییابد لاقل یکی از ملوانان بعدها پیدا شود که نشد.
دهها نظریه مطرح شد: هیولاهای دریایی (کشتی توسط یک هشت پا یا هیولایی مورد حمله قرار گرفته بود و تمام سرنشینان آن را ربوده بدون آنکه به خود کشتی صدمه بزند) یا آنکه کشتی در کنار جزیرهای اسرار آمیز پهلو گرفته، خدمه بر روی جزیره رفتهاند و در آنجا نابود شدند و یا گردبادهای دریایی تمام سرنشینان کشتی را به دریا ریخته و دیگر نظریهها مثل زلزلههای دریایی - تحت تأثیر قرار گرفتن خدمه از بخار الکل - موجودات فضایی - مثلث برمودا.
فرضیهای دیگر چهل سال بعد در مجله استراند مطرح شد. نویسنده مقاله هواردلین فولد مدعی شد که یکی از همکارانش به نام آبل فوسدایک که شخص تحصیلکرده و دنیا دیدهای بود برای او مطالبی در این باره نوشته. نامه این شخص حاوی مطالبی بود که نه تنها سرنوشت ملوانان بلکه شکستگی روی عرشه کشتی را نیز مشخص میکرد.
فوسدایک مدعی شده بود که او مسافر کشتی و تنها بازمانده واقعه غم انگیزی است که بر روی آن به وقوع پیوسته. او دوست نزدیک ناخدا بود و به دلایلی میبایست با شتاب از آمریکا بگریزد. ناخدا او را در کشتی خود بدون گذرنامه جا داده بود. در طول سفر، ناخدا از نجار کشتی میخواهد که برای دختر او سکویی کوچک بر روی دماغه کشتی بسازد. پایههای این سکو در همان محلی که بریدگیها دیده شده بود نصب شد. یک روز، بین ناخدا و معاونش گفتگویی در میگیرد که با لباس میشود به خوبی شنا کرد یا نه؟
برای اثبات این نظریه ناخدا به آب میپرد و شروع به شنا در اطراف کشتی میکند. دو نفر دیگر هم به او ملحق میشوند. بقیه بر روی سکوی کوچک جمع میشوند. سکو زیر فشار وزن آنها میشکند و همه آنها به دریا میریزند در آن حال کوسهها به آنها حمله ور میشوند. تنها فوسدایک زنده میماند و در حالیکه کشتی از او دور میشده به تخته پاروها میچسبد. روزهای مدید او در دریا سرگردان میماند تا سر انجام نیمه جان به ساحل شمال شرقی آفریقا میرسد.
+- کاپیتان بنجامین بریگز
یادداشتهای فوسدیک قصه ظریفی را بیان میکرد اما روشن نمیساخت چگونه کشتی ۴۰۰ مایل بدون آنکه کسی آن را هدایت کند پیش رفته. علاوه بر آن این داستان در بعضی نقاط نقایصی دارد که از مردی تحصیلکرده چون فوسدایک ارتکاب آنها بعید بوده. او میگوید کشتی ۶۰۰ تن وزن داشته که در اصل وزن کشتی یکسوم این مقدار بوده است.
همچنین او گفته که ملوانان کشتی انگلیسی بودند در حالیکه بیشتر آنها هلندی بودند و علاوه بر آن شنا به دور کشتی که چند گره دریایی سرعت داشته ناممکن بوده است.
بعد از صد سال هنوز پاسخ روشنی برای معمای کشتی متروکی که در دریا سرگردان بوده پیدا نشده است.
خیلی جالب بود ممنون
من تمام ماجرای واقعی رو میدونم ماجراش اینه که ناخدا و خانواده ش
سلام من رومینا م ۱۱چ سالمه ولی با این وجود عاشق این مطلب شدم
من شخصا از راز های دریا خوشم میاد و به نظرم این منطقی ترین مطلب تو دنیا در مورد ماری سلست که اسم اصلیش ماری سلست ه هست
جن اونو هدایت نکرده¿ ??
با این حساب فقط خدا میداند چه اتفاقی افتاده است