در این مطلب، ۵ پروندهای را بررسی میکنیم که به ادعای خودشان با موجودات فرازمینی ارتباط داشتهاند و یا توسط آنها ربوده شدهاند. پیشنهاد میکنم، در ابتدا مطلب «همه آنچه درباره برخورد نزدیک با یوفوها باید بدانید!» را بخوانید.
+- ربوده شدگان
در زیر لیست برخی از کسانی را مشاهده میکنید که مدعی شدند توسط موجودات بیگانه ربوده شدهاند.
Antonio Villas Boas Brazil ۱۹۵۷
Betty and Barney Hill United States ۱۹۶۱-۰۹-۱۹
Herbert Schirmer United States ۱۹۶۷-۱۲-۰۳
Charles Hickson and Calvin Parker United States ۱۹۷۳-۱۰-۱۱
Travis Walton United States ۱۹۷۵-۱۱-۰۵
Allagash United States ۱۹۷۶-۰۸-۲۰
Jan Wolski Poland ۱۹۷۸-۰۵-۱۰
Robert Taylor United Kingdom ۱۹۷۹-۱۱-۰۹
Kelly Cahill Australia ۱۹۹۳
Meng Zhaoguo China ۱۹۹۴-۰۶
+- ربوده شدن بتی و بارنی هیل
داستان بتی و بارنی هیل در سپتامبر ۱۹۶۱ در منطقه نیو همپشایر شروع شد. بارنی که اخیراً دچار سرطان شده بود با همسرش بتی تصمیم میگیرند که یک سفر کوتاه به کانادا داشته باشند. این زوج از آبشار نیاگارا و مونترئال دیدن میکنند و در نوزدهم ماه، آنها شروع به بازگشت به خانه خود در پورت اسموث میکنند. شب بود و در آسمان صاف، ماه هلالی شکل روی منظره پوشیده از درختان میتابید. حدود یک ربع ساعت از ده شب گذشته، در سه مایلی جنوب شهر لنکستر، بارنی متوجه چیزی شبیه یک ستاره درخشان یا سیّاره ای با حرکت نامنظم شد. بارنی جسم را به بتی نشان داد و هر دو به سمت آن حرکت کردند. آن دو احساس کردند که دارند یک هواپیما را میبینند که ظاهر شده و دوباره ناپدید میشود. بهطوری که باد ایجاد شده از موتور آن باعث حرکت درختان شده و جلوی دیده شدن آن را میگیرد.
همانطور که آن دو به مسیر ادامه دادند، درست در شمال ووداستوک شیی به طور عجیبی حرکت کرد. بارنی اتومبیل را متوقف کرد تا با دوربین دوچشمی به شی پرنده نگاه کند. او نورهای چند رنگ و ردیفهایی از پنجره را روی یک جسم مسطح دید که به نظر میرسید به طرف او حرکت میکند. وقتی که جسم به سی متری او رسید، بارنی سرنشینان سفینه را دید و از ترس به طرف ماشین فرار کرد. آنها سوار ماشین شده و به سرعت دور شدند. بعد از اینکه به راه افتادند، آنها دیگر نتوانستند آن جسم عجیب را ببینند تا اینکه ناگهان یک صدای بیپ مانند عجیبی شنیدند. وقتی که آنها دوباره صدای بیپ را شنیدند متوجه شدند که سی و پنج مایل دورتر از جایی که دو دقیقه پیش بودند، قرار دارند. سکوت در اتومبیل برقرار بود تا وقتی که به خانه رسیدند. بتی، دخترش ژانت را صدا کرد و اتفاقی را که افتاده بود، برای او تعریف کرد.
ژانت به او گفت که به مقّر نیروی هوایی در نزدیکی آنجا مراجعه کرده و چیزی را که دیدهاند گزارش کنند. بالاخره بتی قبول کرد و به پایگاه هوایی مراجعه کرد. او با ژنرال پائول دبلیو هندرسون صحبت کرد که به بتی گفت یوفو در رادار آنها هم دیده شده است. بعد از این واقعه بتی کابوسهایی میدید در مورد اینکه او و شوهرش بر خلاف میلشان به یک سفینه عجیب برده شدهاند. دو هفته بعد دو خبرنگار داستان آنها را شنیدند و بعد از ملاقات با بتی و بارنی و ثبت دقیق اتفاقات آن شب، متوجه شدند که دو ساعت زمان در داستان بتی و بارنی به حساب نیامده است.
بعد از رفتن گزارشگران و برخی بررسیهای روانپزشکی، بتی و بارنی تصمیم گرفتند با روانپزشک و متخصّص اعصاب مشهور بوستون دکتر بنیامین سیمون که یکی از معروفترین پزشکان در تخصّص خود بود، ملاقات کنند. بعد از یک سری معاینات اولیه تشخیص اولیه دکتر سیمون اضطراب وابسته به حادثه شب نوزدهم سپتامبر ۱۹۶۱ بود. مرحله بعد پیدا کردن چه بودن آن اتفاقات بود. دکتر سیمون شروع به انجام هیپنوتیزم عمیق روی بارنی و بتی کرد ولی سرعت پیشرفت کار کم بود. اما بعد از شش ماه تلاش، نظر حرفهای دکتر سیمون این بود که بتی و بارنی ربوده شده و برای آزمایش به سفینهای ناشناخته برده شده بودند.
با هیپنوتیزم، آن دو به خاطر آوردند که ماشین آنها متوقف شده و سفینه بیگانه در جاده جلوی ماشین آنها فرود آمده بود. آن موجودات از سفینه بیرون آمده و آن دو را با خود به سفینه برده بودند و بر روی آنها یک سری آزمایشات پزشکی انجام داده بودند و قبل از آزاد کردن، با هیپنوتیزم به آنها دستور داده شده بود که راجع به این اتفاق چیزی بازگو نکنند. موجوداتی که بهوسیله آن دو شرح داده میشد، موجوداتی بیگانه با سر کچل بودند که حدود صد و پنجاه سانتیمتر قد داشتند و پوستشان مایل به خاکستری بود. آنها سر گلابی شکل و چشمان مورب شبیه چشم گربه داشتند. این از اولین اشارهها در فرهنگ عمومی یوفو به موجوداتی است که بعدها به نژاد خاکستری مشهور شدند.
بتی و بارنی هر کدام در خلال آزمایشات به یک اتاق جداگانه برده شده بودند و هم آزمایش پزشکی و هم آزمایش روانی روی آنها انجام شده بود. در قسمتی از این آزمایشها از پوست، مو و ناخن آنها نمونه برداری شده بود. در یک آزمایش دیگر یک سوزن دراز داخل ناف بتی شده بود و به او گفته شده بود که آزمایش بارداری است. بارنی توضیح داده بود که از او به زور نمونه اسپرم گرفته شده بود. بتی شرح داد که به او یک کتاب به عنوان یادبود این ملاقات داده شده بود ولی بعداً پس گرفته شد. یک واقعیت عجیب دیگر این بود که بیگانهها ظاهراً تصوری از زمان و رنگها نداشتند. در جایی هم آنها از اینکه دندانهای بارنی میتوانست بیرون آورده شود تعجب کرده بودند.
بتی از یکی از موجودات بیگانه پرسیده بود که از کجا آمدهاند و در جواب او یک نقشه از ستارگان به وی نشان داده شده بود. او تحت شرایط هیپنوتیزم شکل نقشه را به خاطر آورد و این نقشه توسط یک معلم مدرسه به نام مارگوری فیش مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. خانم فیش همه ستارههای شناخته شده تا فاصله ۵۵ سال نوری از منظومه شمسی را بررسی کرد و شباهتی بین نقشه بتی هیل و سیستم ستارهای زتا که ۳۷ سال نوری با ما فاصله دارد، مشاهده کرد.
+- ربوده شدن کالوین پارکر و چارلز هیکسون
درست یک روز قبل از ماجرای مشهور کالوین پارکر ۱۹ ساله و چارلز هیکسون ۴۲ ساله در دهم اکتبر ۱۹۷۳ پانزده نفر از جمله دو افسر پلیس، مشاهده یک یوفوی نقرهای رنگ بزرگ که به آهستگی از روی یک مجتمع مسکونی در خیابان تامانی پریش در نیو اورلئان عبور میکرد را گزارش داده بودند. کمتر از ۲۴ ساعت بعد هیکسون و پارکر ترس بزرگ زندگیشان را تجربه کردند. رویارویی ترسناک با یک بشقاب پرنده وحشت انگیز.
این دو مرد هر دو ساکن شهر گائوتیر بودند و حدود ساعت نه شب در حال ماهیگیری در رودخانه پاسکاگولا بودند. آنها ناگهان صدایی شبیه وزوز از پشت سرشان شنیدند. هر دو اطراف را جستجو کردند تا منبع صدا را پیدا کنند. در کمال ناباوری، آن دو یک سفینه تخم مرغی شکل درخشان با نور آبی در قسمت جلو آن دیدند که تنها چند متر بالای سطح زمین بی حرکت ایستاده بود و حدود نه متر از ساحل رودخانه فاصله داشت. در حالیکه پارکر و هیکسون از تعجب خشکشان زده بود، یک در باز شد و سه موجود عجیب در آب شناور شده و شروع به عبور از عرض رودخانه نمودند و مستقیم به طرف آنها آمدند.
با اینکه آن موجودات پا داشتند از آنها استفاده نمیکردند و به سادگی به حالت شناور از عرض رودخانه عبور کردند. آنها حدود ۱۵۰ سانتی متر قد داشتند و سرهای گلولهای شکل بدون گردن و یک شیار بجای دهان داشتند و جایی که دماغ و گوش باید باشد آنها چیزهای خیلی باریک مخروطی شکل و برجسته مثل هویج برای سر آدم برفی داشتند.
هیکسون که از ترس و ناباوری میخکوب شده بود، بهوسیله دو تا از آن موجودات ربوده شد و سومی پارکر را که از ترس بیهوش شده بود گرفت. هیکسون بعداً شرح داد که وقتی یکی از موجودات بازوهایش را زیر بدن او قرار داد، تمام بدنش بی حس شد. او سپس داخل یک اتاق درخشان در داخل سفینه شناور شد. در این اتاق او روی یک وسیله چشم مانند که همه بدن او را آزمایش میکرد، شناور بود. بعد از آزمایش او از حالت شناوری خارج شد و موجودات احتمالاً برای انجام آزمایش بر روی پارکر، اتاق را ترک کردند و حدود بیست دقیقه بعد آن دو به بیرون از سفینه عجیب منتقل شدند. پارکر در حالیکه روی زمین افتاده بود، دعا میخواند و گریه میکرد. یک یا دو دقیقه بعد سفینه مستقیم به سمت بالا رفت و ناپدید شد.
وقتی که آن دو مجدداً آرامش خود را به دست آوردند آنها نمیدانستند چه کاری باید بکنند. آنها میترسیدند که این واقعه را برای کسی تعریف کنند چون فکر میکردند با ناباوری و استهزای مردم مواجه میشوند. بالاخره آنها به پایگاه هوایی کسلر در بیلوکسی تلفن زدند. بعد از چند روز ستاد تحقیقات حوادث هوایی پروفسور دانشگاه کالیفورنیا، جیمز هاردر را برای تحقیق فرستاد. و دکتر جی. آلن هاینک نماینده نیروی هوایی آمریکا هم در این بازجویی و تحقیق حضور داشت.
هاردر، هیکسون را هیپنوتیزم کرد ولی به خاطر ترس زیاد او، این مرحله ناتمام ماند. دو فرد ربوده شده تشویق به انجام آزمایش دروغ سنجی شدند که جواب این آزمایش برای هر دو نفر منفی بود. بعد از انجام آزمایشات مختلف هاردر و هاینک که هر دو در کار خود بسیار مورد احترام و حرفهای بودند، داستان دو مرد را باور کردند و اعلام کردند: به طور قطع در این مورد چیزی وجود دارد که غیر زمینی است.
+- مورد عجیب بیلی مایر
بیلی ادوارد آلبرت مایر مشهور به بیلی مایر در سوم فوریه سال ۱۹۳۷ در سویس به دنیا آمد. بیش از ۵۶ سال است که بیلی مدعی است که تماسهای فیزیکی و تله پاتی با موجوداتی فرازمینی که از مجموعه خوشهای به نام پلایرن (plejarens) آمدهاند دارد. در مورد بیلی مایر باید ذکر کنم که بیلی مایر کشاورز یک دست سویسی است که تحصیلات عالی ندارد.
در طی تماسهایی که با موجودات بیگانه داشت بیلی اجازه یافت تا از بشقاب پرنده آنها به نام beamship فقط در حال مانور و پرواز عکس برداری کند. او بیش از ۱۰۰۰ عکس واضح از یوفوها برداشته است.
اورست بلندترین قله دنیا نیست!
سازمان National Geographic در شماره ژانویه ۲۰۰۲ مجله خود صحت یکی از ادعاهای بیلی مایر را که حدود ۳۰ سال پیش (دهه ۷۰) مطرح کرده بود تأیید کرد. بیلی مایر سی سال پیش ادعا کرده بود که موجودات فرازمینی به او گفتهاند قله اورست مرتفعترین کوه در کره زمین نیست!
وی در یکی از نوشتههای قدیمی خود آورده که قله چیمبورازو در اکوادور ۲۱۵۰ متر از قله اورست بلندتر است. برای این که کره زمین کاملاً گرد نیست. و برای همین ارتفاع از سطح دریا مقیاس درستی برای اندازه گیری ارتفاع کوهها نیست. National Geographic در ادامه توضیح میدهد که اخیراً دانشمندان متوجه شدهاند چرخش زمین به دور خود باعث شده که سطح زمین کاملاً یکدست و اصطلاحاً کروی نباشد. بنابراین اگر ارتفاع کوهها را نسبت به مرکز زمین بسنجیم. کوه چیمبورازو ۲۲۰۰ متر بلندتر از اورست است. اما اگر مبنای اندازه گیری را سطح دریا اختیار کنیم. در آن صورت قله اورست ۲۵۴۰ متر از چیمبورازو بلندتر است. (لینک مطلب)
بازهم یاد میکنم که بیلی مایر یک کشاورز یک دست سویسی است. که تحصیلات عالی هم ندارد. سی سال پیش ادعایی را مطرح ساخته که دانشمندان اکنون به صحت آن پی بردهاند.
چرا بیلی مایر در بین یوفولوژیست ها از شهرت خاصی برخوردار است؟
ادعای وی این است که از کودکی تا به حال بیش از ۲۵۰ بار با موجودات فرازمینی از ستارگان پلادین دیدار و گفتگو کرده است که اوج این تماسها در دهه ۷۰ میلادی بوده است. در میان تمام کسانی که ادعای ارتباط با موجودات فرازمینی را میکنند، بیلی مایر از جایگاه ویژهای برخوردار است. زیرا وی برای صحت ادعای خویش عکسها و فیلمهای بسیار شفافی از بشقاب پرندهها گرفته است. به گفته خودش این اجازه را موجودات فرازمینی به او دادهاند. عکسها و فیلمها و نوارهایی که حاوی صداهای بشقاب پرندههاست.
نمونه فلز اهدا شده
همچنین او فلزاتی را از طرف فرازمینی ها به دانشمندان اهدا کرده است که در کره زمین یافت نمیشوند.
ناگفته نماند که در حرفها، عکسها و فیلمهای او تضادهای بسیاری دیده شده است.
+- زنی که توسط موجودات فضایی باردار شده بود
خانم جیوانا از ایتالیا کسی است که تصور میشود از تماس با موجودات فرا زمینی باردار شده باشد! این جریان موجب شوک واقعی در اروپا و بخصوص در ایتالیا شده است. این داستان مشابه یک رمان علمی تخیلی میماند اما با توجه به آثار و شواهد موجود، مورد جیوانا تأثیر برانگیز است.
شرح واقعه
این داستان توسط جیوانا که در منطقه سرد دنیا زندگی میکند عنوان گردیده است، داستانی نه درباره تماس، بلکه در خصوص ربوده شدن وی که اولین بار در ۴ سالگی آغاز شد.
اکنون او ۴۱ سال سن دارد و برای اولین بار در خصوص این ماجرا سخن میگوید:
من به یاد میآورم بشقاب پرندهای رو که در هوا معلق بود، اون به رنگ متالیک بود (نقرهای)، من به خاطر نمیآورم به چه صورت و چگونه وارد آن شدم و خودم رو در هوا شناور میدیدم – ۴ موجود در اتاق من وجود داشتند، هیچ چیزی به من متصل نبود (در حالت خوابیده معلق در هوا) و آنها گفتند که حرکتی نکنم.
مصاحبه کننده: و اونها چگونه این رو به شما گفتند؟
جیوانا: بهوسیله تله پاتی این رو گفتند، اونها گفتند که برای اینکه اتقاقی برای من نیفتد من حرکتی نکنم و اینکه اونها قصد ندارند آسیبی به من وارد کنند.
- پس اونها چه قصدی داشتند؟
اونها بیشتر در حال تحقیق روی مواد بیولوژیکی بودند – بافت و خون و …، من وقایع این جریان رو کم کم به یاد میآورم (در طول گذشت زمان پس از واقعه)
- آیا دلیل یاد آوری شما به خاطر نشانه هائی است که داشتید؟
بله، این به خاطر نشانه هائی بوده که من داشتم.
نشانهها
محلهای زخم کوچک در نقاطی مانند کمر، سینه، پا
محل اثراتی از نور (مانند شب تاب-با انعکاس نور مشابه ماورائ بنفش بر روی بدن او، رنگی فسفری در نقاط مختلف بدن جیوانا دیده میشود، مشابه باقی ماندن اثر زمانی که دست خیس به بدن برخورد کند و اثر بجای بگذارد)
این ماده روی پوست تمام آن موجودات فرا زمینی بوده که پس از تماس در بدن ما نفوذ کرده و به عنوان یک ماده ضدعفونی کننده مورد استفاده قرار گرفته، به همین علت از آلوده شدن آنها توسط ما و همچنین ما توسط آنها از برخورد فیزیکی جلوگیری به عمل میآمده.
زمانی که در آزمایشگاه تجزیه شدند مشخص گردید که این ماده از مواد طبیعی نبوده، این ماده مشتق از سیلیس و میکا شناسائی شد – این نمونه از اتاق جیوانا گرفته شده است (داخل یک پلاستیک) و آن در یک پارچه لوله شده در منزل وی پیدا شده است.
به نظر محققین اثری از نیترات فسفر در آن ماده پیدا نشده که موجب درخشندگی طبیعی آن است، این یک ماده بسیار خاص است – الکترونهای این ماده بسیار برانگیخته و شگفت آور هستند که ما به اون تغییر ساختاری میگیم و به آن یک میدان بزرگ مغناطیسی میدهد.
مثل این میماند که ما فسفر را در یک شتاب دهنده ذرهای بگذاریم که البته جیوانا به هیچ وجه نمیتوانسته در خانه خودش چنین چیزی را بسازد – جیوانا شرح میداد که آنها قادر بودند با نور از حرکت انسان جلوگیری کنند (زمانی که معلق در سفینه بر روی او آزمایش انجام میشد)
جیوانا فیلمها و عکس هائی داشت از بشقاب پرندهای که او را ربوده بود، این فیلمها تأثیر گذار هستند و توسط جیوانا با تلفن همراه در شب گرفته شدهاند که میتوان حرکت مورب بشقاب پرنده با نوری قوی در داخل در حال پرواز را مشاهده کرد که به نظر نمیرسد چیزی مشابه آن در زمین باشد (تا کنون تولید یا ساخته شده باشد)
در عکسهای دیگر تصاویر بسیار روشن و واضح هستند، با آثار و شواهد مرجع میتوان اطمینان حاصل کرد که آن یک بشقاب پرنده است، معاینات رادیولوژیک جیوانا ثابت کرد که در مغز او چیزی کاشته و نصب شده است – مطالعاتی انجام شد که آن شی غیر عادی بوده است.
او گفت: من هیچ زخمی نداشتم که به نظر رسد شیئ رو داخل بدنم کنند.
در زمان مطالعات و آزمایشات بر روی جیوانا، یکی از دکترها چیزی مشابه به نوزاد در بدن او پیدا کرد اما به نظر یک نوزاد نمیرسید، با عوارض به وجود آمده در بدن او بعد از مدتی سقط جنین جیوانا صورت گرفت و چیزی که پس از سقط توسط دکتر دیده شد وحشتناک بود.
یک ترکیب دو رگه بین انسان و موجودات فضایی – تمام مراحل توسط دوربین ثبت شد، تصاویری بسیار تکان دهنده، نوعی جفت که در داخل بدن جیوانا تولید شده بود پیدا شد، موجودی با ویژگیهای انسانی دارای بالا تنه و پائین تنه با دو دست و پا، نیم تنه بالا و صورت آن مشابه نژاد ربایندگان فضائی به نظر میرسد (بهصورت قورباغه مانند با چشمهائی بزرگ)
ویدیوی زیر کل ماجرا را نشان میدهد.
+- ناپدیدشدن فردریک والنتیچ، خلبان استرالیایی
با شروع پروژه بلوبوک گزارشهای بسیاری مبنی بر دیده شدن جسم ناشناخته پرنده در این طرح به ثبت رسید اما در هیچ گزارشی خبر از ربوده شدن فرد یا چیزی داده نشد تا اینکه ناپدید شدن خلبان فردریک والنتیچ پس از به پرواز درآمدن و مخابره دیدن شیء ناشناخته در آسمان به برج مراقبت فرودگاه مورابین، سروصدای بسیاری برپا کرد. اگر چه مقامات مسؤول هیچ گاه صریحاً اعلام نکردند که والنتیچ ربوده شده اما صحبت نکردن در مورد این موضوع موجب شد تا بسیاری رأی به ربوده شدن والنتیج توسط یوفوها بدهند.
روز ۲۱ اکتبر سال ۱۹۷۸ شرایط برای بلند شدن هواپیماها بسیار مساعد بود و باد ملایمی میوزید. فردریک والنتیچ ۲۰ ساله- دانشجوی خلبانی کلاس چهار نیروی هوایی- با ۱۵۰ ساعت تجربه پرواز برای تمرین بیشتر، سوار بر هواپیمای آموزشی سسنا آل ۱۸۲ -با سرعتی تقریبی ۲۵۶ کیلومتر در ساعت- شد تا از فرودگاه مورابین ملبورن به مقصد تنگه بأس به پرواز درآید.
والنتیچ به وقت محلی ساعت ۱۸: ۱۹ مورابین را ترک کرد و با واحد سرویس هوایی تماس گرفت تا حضور خود را در آسمان اعلام کند. تا ساعت ۱۹: ۰۰ که به کیپ اوتوای برسد هیچ تماس غیرعادیای از خلبان دریافت نشد. شش دقیقهای از رسیدن والنتیج به اوتوای میگذشت که او با استیو رابری -افسر بخش پرواز ملبورن- تماس گرفت و از وجود هواپیمای دیگری در ارتفاع ۱۵۲۴ متری خودش خبر داد. اما از برج مراقبت پیام رسید که در این ساعت هیچ رفت وآمد دیگری مخابره نشده است و نباید هواپیمای دیگری با چنین ارتفاعی در آسمان باشد. چند دقیقه از ردوبدل شدن این پیامها نگذشته بود که والنتیچ گزارش کرد هواپیمایی که تا به حال مانند آن را ندیده با چهار چراغ بزرگ که نور بسیار قویای هم دارد قابل مشاهده است. او دقیقاً نمیتوانست بگوید که چه چیزی را دیده اما نظر والنتیچ این بود که هواپیمای ناشناخته در ۳۰۰ متری هواپیمای خودش با سرعت بسیار بالایی در حرکت است و به دنبال آن، نزدیک شدن عمدی جسم پرنده ناشناخته به سسنا را خبر داد.
در ساعت ۱۹: ۰۹ افسر رابی از والنتیچ خواست که موقعیت و ارتفاع خود و جسم ناشناخته را گزارش کند. والنتیچ با اعلام ارتفاع شروع به توضیح مشخصات پرنده آهنین غول پیکر کرد و هنگامی که رابی در مورد اندازه تقریبی شیء پرنده از والنتیج سؤال کرد، هیچ پیامی از خلبان مخابره نشد. ۳۰ دقیقهای از قطع ارتباط میگذشت که دوباره تماس برقرار شد و خلبان از چرخیدن جسم پرنده در بالای سرش خبر داد. پس از ارسال این پیام ۲۸ ثانیه سکوت برقرار شد و پس از تماس مجدد، والتنیچ از ناپدید شدن یوفو خبر داد و دوباره ۲۸ ثانیه تماس قطع شد.
بعد از برقراری مجدد تماس، افسر رابی مدام در تلاش بود تا اطلاعات بیشتری در مورد جسم پرنده ناشناخته و موقعیت آن به دست آورد و نظر والنتیج این بود که شاید یک فروند هواپیمای نظامی در تعقیب او باشد. ۲۹ ثانیه بعد از اینکه والنتیچ با افسر رابی صحبت کرد، در ساعت ۱۹: ۱۲: ۰۹ خلبان فردریک والنتیچ گزارش کرد که انگار موتور هواپیمایش نقص فنی پیدا کرده و مجبور است که در جزیره کینگ فرود آید. پس از ارسال این پیام، در مدت بسیار کوتاهی هیچ پیام دیگری مخابره نشد و ناگهان والنتیچ از آن سوی خط رادیویی به برج مراقبت گفت: «این یک هواپیما نیست». تقریباً ۱۷ ثانیه صدایی شبیه به برخورد آهن پارهها به یکدیگر از فرستنده هواپیمای والنتیچ به گیرنده برج مراقبت مورابین رسید و سپس تماس برای همیشه قطع شد.
آغاز جست وجو برای یافتن خلبان
به دنبال قطع پیام از سوی والنتیچ و فرود نیامدن او در جزیره کینگ، گروه ویژه تجسس و امداد به منطقهای که رادارها ناپدید شدن خلبان را نشان میدادند اعزام شدند و دو هواپیمای آر.ای.ای.اف.پی- ۳ اورین برای یافتن والنتیچ فوراً به پرواز درآمدند. جست و جو و تلاش برای هواپیما و خلبان گمشده هفت روز به طول انجامید. اما گروه هر چه بیشتر میگشت نتیجه کمتری عایدش میشد و سرانجام تفحص در روز ۲۵ اکتبر سال ۱۹۷۸ خاتمه یافت. تنها اثر برجای مانده از ماجرا رد سوخت هواپیمای والنتیچ بود که جست و جوگران آن را در نزدیکی محلی که آخرین پیام از سوی والنتیچ مخابره شد، یافتند.
اگر چه همه ابتدا تصور میکردند که این مایع یافت شده متعلق به هواپیمای والنتیچ است اما آزمایشهای انجام شده روی آن نتیجه را طور دیگری گزارش داد، به عقیده متخصصان این سوخت متعلق به وسیلههای هوانوردی نبود. نکتهای که تمامی مسؤولان پرونده ناپدید شدن والنتیچ را در حیرت فرو برد این بود که هواپیمایی که خلبان گمشده با آن به پرواز درآمد مجهز به چهار جلیقه نجات و رادیو تماس اضطراری و همچنین در شرایط خراب شدگی موتور قادر به حرکت کردن تا چند دقیقه بود. اما به نظر میرسد خلبان از هیچ یک از آنها استفاده نکرده یا فرصت استفاده از آنها را نداشت. پس از راهی شدن گروه نجات و بی نتیجه ماندن تلاشهای جست و جوگران، تحقیقات از سوی بخش رسمی حمل و نقل در جهت یافتن سرنخی از خلبان و هواپیمای ربوده شده آغاز شد. اما متاسفانه آنها هم پس از دو هفته جست و جوی مداوم به نتیجه نرسیدند و هیچ ردی از هواپیما پیدا نشد؛ گویی که اصلاً هیچ هواپیمایی در آسمان به پرواز درنیامده بود. سرانجام پس از تمامی تحقیقات انجام شده در ۲۷ آوریل سال ۱۹۸۲ تنها سرنخ موجود از حادثه ۲۱ اکتبر سال ۱۹۷۸ تماسهای رادیویی موجود بین والنتیچ و برج مراقبت مورابین اعلام شد.
سرنخهایی مهم از پرونده والنتیچ
زمانی که آخرین پیغام ارسالی از سوی والنتیچ به برج مراقبت مورابین ارسال شد، حدود ۱۷ ثانیه صداهای مبهم و شبیه به برخورد تکههای آلومینیوم و آهن به یکدیگر در نوار ضبط شده از این گفت و گو به ثبت رسیده است. پل نورمن و جان آچت- دو محققی که روی این پرونده کار میکردند- یک نسخه کامل از این مکالمه را برای انجام تحقیقات بیشتر و تحلیل روی آن از بخش حمل و نقل هوایی استرالیا و پدر فردریک گرفتند. یک نسخه آن را آچت به ملبورن و نسخه دیگر را نورمن به آمریکا برد تا عمراه دکتر ریچارد هینز- یکی از محققان ناسا و استاد دانشگاه سن جونز- روی آن کار کنند بلکه سرنخ جدیدی بیابند. هینز با گوش کردن به نوار، نظر خود را این طور اعلام کرد:
«در این نوار صدای شش انفجار جداگانه به گوش میرسد که هر یک پس از اتمام دیگری اتفاق می افتد. اما هیچ سرنخ مشخص یا بسامدی که بتوان با آن چگونگی ماجرا را تشخیص داد وجود ندارد»
گزارشهای دیده شدن یوفو
پس از اینکه خبر ناپدید شدن والنتیچ به گوش عموم رسید، تعدادی از مردم با پلیس تماس گرفتند و خبر از مشاهده اتفاقات غیرمعمول در محل زندگیشان دادند. در میان آنها ۲۰ نفر مصرانه اصرار داشتند که شیئی را که نورهای سبز رنگی داشته در آسمان دیدهاند و در این رابطه تعدادی از شاهدان که محل زندگیشان در دو کیلومتری خلیج آپولو بود، ادعا میکردند که نور سبز رنگی را دیدهاند که هواپیمای والنتیچ را تعقیب میکرده و در آن زمان، هواپیما حالت سقوط و شیب به طرف سطح زمین داشت و جالب اینجاست که طبق نظر یوفو شناسان این ادعاها دقیقاً شبیه صحبتهای والنتیچ هنگام دیدن آن شیء عجیب بود.
نظر پدر والنتیچ
«امیدوارم که آدم فضاییها پسرم را ربوده باشند تا اینکه سانحهای هوایی برایش اتفاق افتاده باشد. اینکه هیچ کس نتوانسته سرنخی از فردریک پیدا کند بدین معناست که مطمئناً یوفو، او و هواپیمایش را با خود برده. پسرم در اوقات فراغتش در مورد یوفوها بسیار مطالعه میکرد. همیشه در پی یافتن اطلاعات جدیدی در این مورد بود اما هیچگاه در این مورد داستان پردازی نمیکرد و به دنبال حقیقت میگشت. او در مورد هر نکتهای که ذهنش را به خود مشغول میکرد آن قدر تحقیق و مطالعه میکرد تا هیچ ابهامی در آن مورد برایش وجود نداشته باشد»
این حرفها را گویدو والنتیچ -پدر خلبان گمشده- به خبرنگار آسوشیتدپرس پس از ناپدید شدن پسرش زد.
تئوریهای منطقی در مورد ناپدید شدن خلبان سسنا ۱۸۲
اولین احتمالی که در مورد پیدا نشدن هیچ اثری از والنتیچ به ذهن میرسد این است که خلبان به عمد ناپدید شده است زیرا دقیقاً زمان ناپدید شدن والنتیچ، پلیس ملبورن گزارشاتی مبنی بر فرود مرموز یک هواپیما در فاصلهای نه چندان دور از کیپ اوتوا دریافت کرد.
نظر دیگر این است که والنتیچ به درستی نتوانسته مسیر خود را تشخیص دهد و همین عدم تشخیص صحیح موجب شده تا خلبان سروته هواپیما را براند و نوری که از آن صحبت میکرد، نور هواپیمای خودش بود که در آب منعکس میشد و او خیال میکرد که یوفو دیده است و هنگامی که سرگرم تشخیص شیء ناشناخته بود ناگهان به درون دریا سقوط کرد. اما این فرضیه سریعاً از سوی مقامات هوایی رد شد زیرا به گفته آنها هواپیمای سسنا ۱۸۲ بال های بلندی دارد که سوخت این هواپیما تنها زمانی تأمین میشود که در جهت جاذبه قرار گرفته باشد. بنابراین برعکس پرواز کردن با این هواپیما به هیچ عنوان امکان پذیر نیست.
در سال ۲۰۰۰ یک کارآگاه خصوصی حوادث طی تحقیقاتش به این نتیجه رسید که به دلیل اینکه موتور و سیستم رادیویی هواپیمای والنتیچ دچار مشکل شده، او نتوانسته به درستی مسیر خود را تشخیص دهد و همین موجب شده تا در دریا سقوط کند.
بعضیها هم به راین باورند که او با قاچاقچیان مواد مخدر برخورد کرده و توسط آنها کشته شده است. به دنبال چنین نظری فیلیپ کلاس- یکی از منتقدان مسائل یوفو در سال ۱۹۹۲- اعلام کرد که خود والنتیچ قاچاقچی بوده و به دلیل اینکه خانواده او درخطر بودند خودکشی کرده است.
در این بین یوفوشناسان به راین باورند که دیدن جسم پرنده با نورهای سبزی را که والنتیچ به برج مراقبت مخابره کرد، یک وسیله نقلیه فرازمینی بوده که یا او را دزدیدهاند یا به نوعی موجب انحراف والنتیچ از مسیر شدهاند؛ موضوعی که باعث شد پای یوفوها به این ماجرا باز شود. آخرین جملات ارسالی از سوی خلبان والنتیچ بود که ادعا میکرد سایه شیء غول پیکری را که اصلاً شبیه هواپیما نیست و صدای عجیبی هم دارد در بالای سر خود میبیند.
گفت وگوی والنتیچ با برج مراقبت
این گفت و شنودها اولین صفحه از گفت و گوی سه صفحهای به ثبت رسیده در برج مراقبت مورابین است:
ساعت ۱۴: ۰۶: ۱۹ والنتیچ: از دلتا سیرا به برج مراقبت ملبورن. آیا هواپیمای دیگری در ارتفاع زیر ۵۰۰۰۰ مشاهده میکنید؟
سرویس پرواز، افسررابی: دلتا سیرا هیچ پرواز دیگری مشاهده نمیشود.
به نظر میرسد هواپیمای غول پیکری در این ارتفاع در حال حرکت است.
چه نوع هواپیمایی است؟
نمیتوانم تشخیص دهم. چهار چراغ بسیار نورانی دارد شبیه به چراغهای فرود.
ملبورن، دلتا سیرا صحبت میکند. هواپیما از بالای سر من رد شد. او تقریباً در فاصله ۳۰۵ متری من در حال پرواز است.
پیام دریافت شد. تأیید کنید که آیا هواپیمای بزرگی است یا خیر؟
آه ه ه؛ نمیتوانم دقیقاً تأیید کنم زیرا سرعتش بسیار بالاست. آیا رادار هواپیمای دیگری را در نزدیکی من نشان میدهد؟
نه هیچ هواپیمایی مشاهده نمیشود.
ملبورن، هواپیما از سمت شرق در حال نزدیک شدن به من است.
بازشدن میکروفن برای دو ثانیه.
انگار که میخواهد با من بازی کند. در حال پرواز بالای سر من است. سرعتش سه برابر سرعت من است.
موقعیت خود را گزارش کن.
چهار، پنج، صفر، صفر
مطمئنی که نمیتوانی سوژه را شناسایی کنی؟
کاملاً مطمئنم.
پیام دریافت شد، تماس را حفظ کن.
از دلتا سیرا به برج مراقبت، این یک هواپیما نیست. این...(قطع تماس)
میتوانی مشخصات آن را توضیح دهی؟
(برقراری تماس به مدت ۳ دقیقه) ظاهرش کشیده به نظر میرسید. بیشتر از این نمیتوانم توضیح دهم زیرا سرعتش زیاد بود. پشت سر من است. الان باید در ملبورن باشد.
هواپیما یا هر چه که هست اندازهاش چقدر است؟
به نظر میرسد که در یک نقطه ایستاده. الان دارم میچرخم و آن هم بالای سر من میچرخد. نور سبز رنگی دارد و جنسش انگار که از آهن است. تمام بخش بیرونی درخشان به نظر میرسد.
تشخیص دادید که چه نوع هواپیمایی را دیدهام؟ هواپیمای نظامی است؟
دلتا سیرا، هواپیما ناپدید شده، تأیید کن.
تکرار کنید.
آیا هواپیما هنوز با توست؟
از سمت جنوب غربی در حال نزدیک شدن به من است.
به نظرم موتور هواپیما دچار مشکل شده. باید هر چه زودتر فرود بیایم.
مقصدت کجاست؟
میخواهم در جزیره کینگ فرود بیایم. جسم ناشناخته دوباره بالای سرم است. خدای من! این هواپیما نیست.
دلتا سیرا صدایم را میشنوی؟
(قطع تماس)
(برقراری تماس) از دلتا سیرا به ملبورن...(شنیده شدن صداهای مبهم و قطع تماس).
سلام من کلودیا هستم یه دختر12 ساله،من در مورد فضا تحقیق می کنم و همه چیز در مورد فضا می دونم و با تلسکوپ پیشرفته گاهی ستارگان و سیاراتی مانند عطارد،زحل،مریخ ،زهره و مشتری………………. را نگاه می کنم و یا دورتر از سیارات رو ،من زیاد نمی تونم دورتر از سیارات و ببینم ولی یک شی ٔ شبیه به یک بشقاب پرنده نقره ای رنگ و بسیار بزرگ رو در نزدیکی نپتون مشاهده کردم زیر اون شیع یک دایره بود که از اون نور زرد می امد واقعا شگفت انگیز بود ولی بعد از6 دقیقه نگاه کردنم بهش یهو با… بیشتر بخوانید »
اینا همش دروغه
هنوز هیچ موجود زنده ای خارج از کره ما پیدا نشه چه برسه به آدم فضایی
شما از کجا میدونی
نمی خوام بگم وجود ندارنا ، ولی اگه بودن به احتمال زیاد الان با تهاجم اونا رو به رو بودیم
من با دوتا چشمای خودم دیدمشون برو دیدگاهم بخون
راست میگه
و اگه این داستانا واقعی باشن صد در صد فضایی ها از ما پیشرفته ترند.چون اونا یه علمیو به دست اوردن که بتونن از منظومه خودشون خارج بشن و بیان به منظومه جدید
شاید تمام این مردم راست گفته باشن.شایدم برای شهرت یک دروغ بزرگ گفتن.به هر حال در اینده معلوم میشه کی راست گفته کی دروغ
من وقتی یازده سالم بود شب بود رفتم بالکن تا یه چی که مامانم گفته بود رو براش ببرم ولی آسمونو که نگاه کردم یه چیزی دیدم که چراغاش به ردیف رنگ عوض میکرد و خیلی دور بود ولی داشت بزرگتر میشد من سریع گوشی اوردم ازش عکس بگیرم خیلیم امید نداشتم تو عکس واضح بیوفته،ولی وقتی به عکس نگاه کردم و روش زوم کردم واقعا یه سفینه سفید رنگ بود دقیقا مثل تو فیلما،سریع رفتم برادرمو بیدار کردم بهش عکسو نشون دادم بعد دوتایی باهم رفتیم بالکن ولی اون دیگه نبود ساعتو نگاه کردم دقیقا ساعت ۰۰:۰۰ بود اون… بیشتر بخوانید »
ببین ابجی تو دیوانه نیستی.فقط چیزی دیدی که بقیه ندیدن
اینکه گفتی دیونه گی نیست من هم این رو دیده ام . من و پدرم شب رفتیم بالا پشتبون برای اینکه فکر کردیم چاهمون زده بالا من داشتم به آسمون نگاه می کردم که دیدمش به پدرم گفتم اون زود عکس گرفت ما چند روز بعد رفتیم به پلس عکس رو نشون دادیم ولی اون ها گفتن فوتوشاپ.
من می خوام توسطشون دزدیده بشم
منم دیدم و همین طوری که تو میگی با تلسکوپ و در نزدیکی نپتون